جدول جو
جدول جو

معنی گلاب گیر - جستجوی لغت در جدول جو

گلاب گیر
کسی که پیشه اش گرفتن گلاب از گل می باشد
تصویری از گلاب گیر
تصویر گلاب گیر
فرهنگ فارسی عمید
گلاب گیر
(چَ پَ / پِ / چَپْ پَ / پِ زَ)
گلاب گیرنده. آنکه گلاب تهیه کند: و مثال برآمدن و باز فرودآمدن این بخارها و رطوبت ها همچون کارگاه گلابگیران است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به گلابگر شود
لغت نامه دهخدا
گلاب گیر
آنکه گلاب استخراج کند کسی که گلاب تهیه کند: و مثال بر آمدن و باز فرود آمدن این بخار ها و رطوبتها همچون کارگاه گلابگیران است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاه گیر
تصویر گاه گیر
غافلگیر، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیر، گه گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیلاب گیر
تصویر سیلاب گیر
زمین گود و پست که سیلاب در آن جمع شود، سیل گیر، برای مثال ما از شراب لعل به همت گذشته ایم / سیلاب گیر نیست زمین بلند ما (صائب - لغت نامه - سیلاب گیر)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ / دِ)
زمین پست که آب در آن جمع شود. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) :
ما از شراب لعل بهمت گذشته ایم
سیلاب گیر نیست زمین بلند ما.
صائب (دیوان چ امیری فیروزکوهی ص 57)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
مقراضی که گل شمع و چراغ را بدان گیرند. (آنندراج). مقراضی که با آن گل فتیلۀ چراغ برند. گاز:
خاکساران ز اغنیا محتاج همراهی نیند
شمعدان گل کجا دربند گل گیر طلاست.
میرزا عبدالغنی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
دهی است از دهستان یک مهد بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری راه شوسۀ مسجدسلیمان به هفتگل. هوای آن سرد و دارای 1500تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل رو است. پاسگاه ژاندارمری دارد و ساکنین از طایفۀ هفت لنگ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
گه گیر، توسن، حرون (اسب)، بی فرمان (اسب)، (زمخشری)، رجوع به گه گیر شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
کنایه از دیرگیر و سخت گیر، آنکه در کارها صبر و ثبات ورزد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ شِ کَ)
قسمی شیرینی که در میان گلاب دارد. شیرینی که در درون آن شربتی معطر به گلاب است
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ/ لِ زَ)
مقابل خردگیر. انواعی از مرغان شکاری که شکار کلان گیرند. باز. بازی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
عمل گلاب گرفتن. رجوع به گلاب کشیدن و گلاب گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ گَ)
گلاب گیرنده. گلاب کش:
گل گفت به از لقای من رویی نیست
چندین ستم گلابگر باری چیست
بلبل به زبان حال با او گفتا
یک روز که خندید که سالی نگریست.
خیام.
و رجوع به گلابگیر شود
لغت نامه دهخدا
آن که افسار مرکب خود را به دست گیرد، کسی که برای احترام افسار مرکب شخصی را به دست گیرد تا او فرود آید، جایی که در آن لگام مسافران را گیرند تا ایشان را مجبور به فرود آمدن کنند به قصد ایذاء یا سرقت: خنیفقیان دیهی بزرگ است... از آن جا تا فیروز آباد سخت راه دشوار است همه تنگها و کوهستان درشت و لگام گیرهاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران گیر
تصویر گران گیر
سختگیر دیر گیر، آنکه در امور صبر و ثبات ورزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالب گیر
تصویر قالب گیر
یتک گیر کرپ گیر آنکه قالب چیزی را بردارد قالب ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاج گیر
تصویر علاج گیر
پزشک، افسونگر پزشک طبیب، افسونگر معزم
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گلاب گیرد گلاب کش: هین از ترشح زین طبق بگذر توبی ره چون عرق از شیشه گلابگر چون روح از آن جام سما. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه گل چیزی را بگیرد، برای جلوگیری از پخش شدن گلهایی که بر اثر دوران چرخهای وسایل نقلیه (اتومبیل دوچرخه و غیره) بخارج پرتاب میشود آلتی در آنها تعبیه شده که بصورت قاب محدب دایره یی شکل روی چرخها را میپوشاند. گلگیر بوسیله مهره هایی که به بست گلگیر معروف است روی بدنه اتومبیل یا وسیله نقلیه دیگر نصب میشود. نوعی مقراض که بوسیله آن گل شمع و چراغ را گیرند: خاکساران زاغنیا محتاج همراهی نیند شمعدان گل کجا در بند گلگیر طلاست ک (عبدالغنی قبول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلاب گیری
تصویر گلاب گیری
عمل و شغل گلاب گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه گیر
تصویر گاه گیر
اسبی که گاه گاه رم می کند، غافل گیر
فرهنگ فارسی معین
((گِ))
پوشش آهنی که بالای چرخ اتومبیل و دوچرخه و موتورسیکلت قرار می دهند برای جلوگیری از پاشیده شدن گل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گل گیر
تصویر گل گیر
آلتی شبیه قیچی که با آن زبانه شمع را می گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لگام گیر
تصویر لگام گیر
ملجم
فرهنگ واژه فارسی سره